سفارش تبلیغ
صبا ویژن
</

 

این وبلاگ آماده پاسخ گویی به تمام سئوالات و شبهات اعتقادی ، قرآنی ، فقهی ، فلسفی و حدیثی می باشد
 

 

بهمن 1384 - پاسخ به پرسش ها و شبهات حدیثی

 

تماس سایت های مشابه قرآنی فلسفی فقهی زنان حدیثی تربیتی اعتقادی

محمد رضا بهروز :: 84/10/17:: 11:6 صبح

ابتدا لازم است بینیم تعریف حدیث قدسی چیست؟

حدیث قدسی، حدیثی است که معنا و محتوای آن از ناحیه خداوند متعال می‏باشد، ولی کلام و لفظ آن از زبان پیامبر(ص) می‏باشد وه معنا و مفهوم آن را خدا سبحان به وسیله الهام یا در خواب به نبی و پیامبرش تفهیم کرده، سپس این حدیث را معصومان(ع) با عبارات و کلمات خودشان نقل می‏کنند.

بنا بر این در حدیث قدسی ، پیامبر به صورت مستقیم الفاظ را از جانب خدا دریافت نمی کند تا سوال شود که نحوه دیدن وشنیدن پیام ها به چه شکل بوده است چون خدا با چشم ظاهری قابل دیدن نیست نه برای پیامبر ونه برای هیچ شخص دیگری ونه در دنیا و نه در آخرت وهم چنین هیچ فردی نمی تواند با گوش ظاهری حرفی را از خدا بشنود.

 راه ارتباط پیامبران با خدا از سه طریق است:

1)القای به قلب:

وحی الهی به  قلب پیامبر الهام می‏شود مثلاً: "ما به نوح وحی کردیم که کشتی را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز.(2)

2) از ورای حجاب

 آن طور که خداوند در کوه طور باموسی(ع) سخن گفت.(3)

3)از طریق فرستادن فرشتگان (رُسُل): آن گونه که در مورد پیامبر وارد شده است: "بگو کسی که دشمن جبرئیل باشد و دشمن خدا است" چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرد".(4))

نتیجه این که: نزول وحی بر پیامبر(ص) غالباً از طریق فرشته وحی صورت می گرفت.

در مورد احادیث قدسی نیز یا به قلب پیامبر الهام شده یا توسط جبرئیل از طرف خدا آورده شده وبه ایشان گفته شده که قرآن نیست یا خود ایشان تفاوت بین این دو را با علم لدنی درک می کرده اند.

پی‏نوشت‏ها:

1)سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج‏4، ص 431 – 432

سوره مؤمنون (23) آیه 27.2)

3) سوره نساء (4)، آیه 164

4)سوره بقره (2) آیه 97


محمد رضا بهروز :: 84/10/17:: 10:46 صبح

بین این حادثه و اعطاى انگشترى در نماز به فقیر، منافاتى وجود ندارد و حضور قلب و عبادت خالصانه در هر دو مورد هست، چون که اوّلاً شنیدن صداى سائل و کمک به او ، پرداختن به امور غیر خدایى نیست.

 قلب پاک امام على (ع) در براى صداى سائلان حساس بود و به نداى آنان پاسخ مى گفت. حضرت با این کار، عبادتى را با عبادت دیگر در آمیخت و در حال نماز، زکات داد و به فقیر انفاق نمود. این دو کار، براى خدا و در راه تقرّب به او بود که قرآن، آن را به بهترین وجهى تأیید کرده و ستوده است.

 اگر این عمل نشانة غفلت و دورى از یاد خدا بود، قرآن آن را به عنوان یک کار با ارزش تلقى نمى کرد. از این که قرآن به آن ارج نهاده است، معلوم مى شود پاسخ به نداى سائل در هنگام نماز، عبادتى بزرگ است.

 ثانیاً: حالات پیامبران، امامان و اولیاى الهى در نماز، همیشه یکسان نیست. گاهى حال متوسطى دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم کثرت و مظاهر مادى هم توجّه دارند و از آن ها غافل نیستند و اگر مسئله اى پیش آید، در صورت لزوم واکنش نشان مى دهند که اعطاى انگشترى به فقیر توسط امام على (ع)، یکى از نمونه هاى بارز این حالت است. نظیر این حالت را از پیامبر گرامى اسلام (ص) و اهل بیت (ع) نقل کرده اند.

 شیخ صدوق در علل الشرایع و علامه مجلسى در بحارالانوار مى نویسند: روزى که پیامبر گرامى اسلام(ص) نماز مى خواند و اصحاب به وى اقتدا کرده بودند، کودکى شروع به گریستن نمود. حضرت، نمازش را به سرعت به پایان رساند. بعد از نماز، علتش را از حضرت جویا شدند. فرمود: " آیا فریاد بچه را نشنیدید؟.(1)

 گاهى غرق در عالم ملکوت مى شوند و به جز ذات پاک کبریایی، چیزى نمى بینند و به آن چه در اطرافشان رخ مى دهد، توجهى ندارند و حتى از بدن خود غافل مى شوند، انگار که حواس ظاهرى شان در هنگامة جذبة عشق و عرفان ربانی، از فعالیت باز مى ماند و آنچه را مربوط به بدن مى شود ، احساس نمى کنند. بیرون کشیدن تیر از پاى حضرت امیر (ع) در هنگام نماز، از این قبیل است.

 در وصف عبادت امام سجاد(ع) نقل شده است که شبی، یکى از فرزندان امام از بلندى افتاد. دستش شکست و فریادش بلند شد. همسایگان جمع شدند، اما امام مشغول عبادت بود . هنگام صبح حضرت دید دست بچه اش بسته شده است. علتش را پرسید، گفتند: دیشب چنین اتفاقى افتاد.

 نیز نوشته اند حضرت سجاد(ع) در خانه اش در حال نماز و سجده بود که در گوشه اى آتش زبانه کشید. فریاد زدند: آتش! آتش!. حضرت همچنان به عبادت مشغول بودو متوجه سر وصدا و آتش نشد. پس از آن که آتش را خاموش کردند، امام سر از سجده برداشت و با کمال آرامش و بى توجه به سر و صدا نمازش را به پایان رساند.(2)

 اولیاى الهى از حالات متفاوتى بهره مندند.گاهى غرق در ذات خداوند و گاهى حالت متوسطى دارند، مثل جریان حضرت یعقوب(ع) و حضرت یوسف(ع) حضرت یوسف به جفاى برادران در چاه کنعان افتاد، اما یعقوب متوجه نشد. بعد از گذشت سال هاى متمادی، یوسف، عزیز مصر شد. برادران نزد او رفتند و از مصر، پیراهنش را براى پدر به ارمغان بردند. قرآن مى گوید: "هنگامى که کاروانِ فرزندان یعقوب از مصر حرکت کرد، یعقوب که در کنعان بود، گفت : من بوى یوسف را استشمام مى کنم".

  یکى پرسید از آن گم گشته فرزند        که اى روشن روان، پیر خردمند

 

 زمصـرش بـوى پیراهـن شنیـدی           چرا در چاه کنعـانش ندیـدی؟

 

 بگفتـا حـال مـا برق جهان اسـت           گهـى پیدا و دیگر گه نهان است

 

 گهـى بر طــارم اعلـى نشینیـم         گهی بر پشت پاى خود نبینیـم(3)

  پی نوشت ها:

  1. بحارالانوار، ج 88، ص 93.

  2. منتهى الامال ، ج 2، ص 10.

  3. کلیات سعدی، ص 53.

 


محمد رضا بهروز :: 84/10/17:: 10:17 صبح

درباره دعاهایى که وارد شده و ثواب بسیارى براى آنها نقل شده است، باید به چند نکته توجه شود:

) آیا چنین روایتى در کتب روایى معتبر آمده است؟1

2) اگر موجود بود، باید در سند و دلالت آن بررسى کنیم که آیا این روایت صحیح است و از نظر دلالت و متن، عیب و خدشه‏اى به آن وارد نیست؟

3)امامى که حدیث را بیان فرموده، آن را به چه کسى یا چه کسانى گفته است؟ شخصى که امام(ع) به او سفارش دعا را مى‏کند، آیا با سواد بوده یا بى سواد؟ آیا مشکل روحى و افسردگى و روحیه ناامیدى داشته؟ آیا شخصى دیرباور بوده یا زود باور؟ محله‏اى که زندگى مى‏کرده، سنى نشین بوده یا شیعه نشین؟ آیا در جلسه غیر از او، کسان دیگرى حضور داشته‏اند؟ اگر دیگران بوده‏اند، داراى چه مسلک و خصوصیات اخلاقى و روحى بوده‏اند ....

4)آیا رواى حدیث که کلام امام را شنیده، آن را خوب و صحیح تلقى کرده، یعنى آیا کلام امام را خوب فهمیده و در نقل آن آیا الفاظ امام را نقل کرده یا مضمون کلام امام را نقل به معنا کرده؟

آیا امام(ع) در بیان این همه ثواب براى یک دعا درصدد تشویق کردن او بوده؟

 اگر مقصود تشویق بوده، آیا فقط تشویق براى او بوده یا براى تمامى افراد؟

همه این خصوصیات در بیان و مقصود امام(ع) مؤثر است. تشخیص مراد واقعى و فهم این گونه روایات، هم چنین سایر روایات کار ساده‏اى نیست..

آن چه مهم است این گونه روایات را که مشتمل بر ادعیه است، به مضمون دعا دقت کنیم. اگر خود نمى‏توانیم، به علما و کارشاسان عرضه کنیم. اگر تشخیص داده شد که مضمون دعا با متون اسلامى و با مبانى کلامى و عقیدتى منافاتى ندارد، دعا را به قصد رجا و به امید رسیدن به ثواب بخوانیم.

در احادیث معروف به «من بلغ» وارد شده که هر کس براساس روایتى که بیانگر ثوابى است، به امید رسیدن به آن ثواب عمل کند، خداوند به او همان ثواب را عطا مى‏کند، گرچه حدیث صحیح نباشد.(1)

در مورد این دعا باید گفت: در کتاب مستدرک الوسایل جلد 6 ص 92 از امام صادق(ع) از پدران گرامى‏اش از رسول الله(ص) نقل شده است: «هر کس بعد از نماز جمعه سوره حمد را یک مرتبه و سوره ناس و فلق را هفت مرتبه بخواند... و هر کس بگوید: اللهم اجعل صلواتک و صلوات ملائکتک و انبیاءک على محمد و آله... تا یک سال گناهى بر او نوشته نمى‏شود».

در کتاب‏هاى دیگر نیز این روایت موجود است..

بعد از توضیح مطالب سابق اگر کسى این صلوات را در روز جمعه (که روز بسیار پرفضیلتى است و ثواب اعمال چندین برابر است) انجام دهد، ثواب عظیمى به او عطا مى‏شود و توفیقى پیدا مى‏کند که تا مدتى به گناه آلوده نشود. البته تصمیم فرد در ترک گناه بسیار مهم است. این گونه روایات ناظر به شخصى است که بقیه آداب دعا و وظائف دینى را رعایت کند..

نکته مهم در این گونه روایات آن است که مضمون چنین روایتى هیچ گاه به طور مطلق صحیح نخواهد بود و حتماً داراى قیود و شرایطى است، مثلاً همین حدیث مورد نظر اگر به صورت مطلق صحیح باشد، به معناى آزاد بودن شخص تا یک سال است که هر گناهى را انجام دهد، که به طور یقین این معنا صحیح نمى‏باشد؛ زیرا فلسفه دعاها و مناجات براى نزدیک شدن انسان به خداوند و دورى از معاصى و گناهان است. چگونه مى‏تواند خواندن یک دعا، مجوزى براى انجام گناهان و دور شدن از خداوند و رحمت الهى باشد؟!

پى‏نوشت‏ها:

) کافى، ج‏2، ص 87، باب من بلغه ثواب من الله1


محمد رضا بهروز :: 84/10/11:: 7:20 عصر

بیشتر اندیشمندان اهل سنت قبول دارند که حدیث «مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه»(1) مربوط به امام علی(ع) است. علامه امینی اسامی سی تن از محدثان اهل سنت را آورده است که این حدیث را ذکر کرده و آن را مربوط به امام علی(ع) دانسته اند.(2) برخی از مفسران اهل سنت در هنگام تفسیر آیه 67 مائده «یا ایّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إلیک...» یادآورد شده اند که شأن نزول آن امام علی(ع) بوده و حدیث «من کنت مولاه...» در جریان غدیر بیان شده است. سیوطی در الدرالمنثور،(3) ابوالحسن واحدی نیشابوری،(4) حافظ حکانی،(5) شهاب الدین آلوسی،(6) ابن صباغ مالکی(7)، قاضی شوکانی(8) و ... تصریح کرده اند که این آیه و حدیث مذکور مربوط به حضرت علی(ع) است. از این جهت برخی از دانشمندان اهل سنت با شیعیان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معنای ولایت و پیام حدیث «من کنت مولاه...» ظهور می کند. اهل سنت باور دارند که حادثه عظیم و تاریخی غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) صرفاً به معنای لزوم «محبت و دوستی» حضرت علی(ع) است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد و یا اگر روایت به امامت امام علی(ع) دلالت دارد، دلالت صحیح و روشن نیست.

دلیل آن است که ولایت چند معنا دارد و یکی از معانی روشن آن دوستی است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمی توان به معنای دیگر آن تمسک جست. بر این اساس حدیث غدیر در صدد بیان لزوم محبت به علی(ع) است، نه زمامداری حضرت.

در برابر اهل سنت شیعیان باور دارند که ماهیت حادثه غدیر و سخنان پیامبر(ص) نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی(ع) است. قراین و شواهد به گونه ای است که هرگز نمی توان آن را تنها به دوستی و محبت تفسیر کرد. شیعیان دلائل متعددی بر امامت علی(ع) بیان کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می شود:

1ـ لغت شناسان لفظ «ولی» را به معنای سرپرستی، عهده داری امور، چیرگی و رهبری معنا کرده اند. راغب اصفهانی می نویسد: ولایت یعنی یاری کردن، زمامداری و حقیقت آن سرپرستی است.(9)

ابن اثیر می نویسد: «ولیّ یعنی یاور، و هر کس امری را بر عهده گیرد» سپس می افزاید: «از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» و سخن عمر که به علی(ع) گفت: «تو مولای هر مؤمن شدی» یعنی ولیّ مؤمنان گشتی.(10)

صاحب صحاح اللغه(11) و مقایس اللغه نیز «ولیّ» را به معنای سرپرستی دانسته اند.(12) بر این اساس نگرش اندیشمندان اهل سنت (که ولایت را تنها به معنای دوستی معنا کرده اند) قابل قبول نیست.

2ـ اگر معنای «ولیّ» به معنای دوست و دوستی باشد، عاقلانه نیست که پیامبر اسلام(ص) بیش از یکصد هزار نفر را در هوای گرم و در وسط بیابان های خشک و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگوید: «هر که من دوست او هستم، علی هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زیرا دوستی مسلمانان با یکدیگر یکی از بدیهی ترین مسایل اسلامی است که از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پیامبر(ص) مردم را به دوستی امام علی(ع) فرا خوانده بود.(13)

3ـ خطاب تند و قاطع خداوند بیانگر آن است که حادثه غدیر صرفاً اعلام دوستی علی(ع) نبوده است. مسئله آن قدر اهمیت داشت که خداوند خطاب به پیامبرش وحی می کند که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام نداده ای! خداوند فرمود: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»

4ـ خداوند در آیه 67 مائده به پیامبرش دلداری می دهد: «والله یعصمک من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگاه می دارد».(14) آیا این مسئله نشان نمی دهد که مأموریت، مسئلة مهمی بوده است که پیامبر(ص) بیم آن داشته برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آنچه که موجب خطر برای پیامبر(ص) به حساب می آمد، طرح ولایت و رهبری امام علی(ع) بود، نه دوستی حضرت ، مضافاً بر این که بارها پیامبر از محبت امام علی(ع) سخن گفته بود و بیان آن، چالش های جدی را در پی نداشت.

5ـ بعد از آن که پیامبر(ص) علی(ع) را به عنوان رهبر تعیین کرد، مردم با علی(ع) بیعت کردند. ابوبکر و عمر نیز به علی(ع) تبریک گفته، با حضرت بیعت کردند و گفتند: تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.(15)

نکته قابل دقت آن است که همة حاضران، از خطابة پیامبر مسئلة «امامت» علی(ع) را فهمیدند، از این رو با او بیعت کرده و برخی از آنان در ستایش علی(ع) شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاری از پیامبر(ص) اجازه گرفت و اشعار زیبا سرود:

قــم یــا علـــی فــإنّنـــــی رضیتُک من بعدی اماماً و هادیاً

؛ای علی، برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من باشی.(16)

6) بعد از آن که پیامبر(ص) علی (ع) را به عنوان زمامدار معرفی کرد، این آیه نازل شد: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»؛(17) امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم». بعد از نزول آیه پیامبر فرمود: «خداوند بزرگ است؛ همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوّت و رسالت من و ولایت علی پس از من راضی و خشنود گشت».(18) به رغم آن که محبت علی(ع) جایگاه بلند دارد و یکی از نشانه های ایمان است؛ لیکن آیه دلالت ندارد که مسئله بالاتر از محبت است. آیا فقط با دوستی حضرت علی(ع) (نه رهبری او) دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسئله فقط محبّت بود، در اینباره قبلاً آیه نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود، زیرا آیه «قل لا أسئلکم علیه اجراً إلاّ المودة فی القربی»(19) قبلاً نازل گشته بود. بر این اساس آیه اکمال دین پیام دیگری دارد.

با توجه به دلایل فوق جانشینی بلافصل علی(ع) قطعی است و عدم قبولی ولایت امام علی(ع) به عنوان جانشین بلافصل پیامبر ریشه در عوامل دیگر دارد.

یکی از عوامل مهم در مخالفت با ولایت امام علی(ع) دنیاگرایی و حُبّ ریاست بود. آنانی که سقیفه را تشکیل دادند و سفارش پیامبر را نادیده گرفتند، بر آن بودند که خود به قدرت برسند. بنیانگذاران سقیفه می دانستند که علی(ع) لایق ترین فرد برای رهبری جهان اسلام است، ولی آنان با انحراف امامت و خلافت، زمینه مخالفت های عقیدتی و سیاسی بعد از خود را فراهم کردند. شکل گیری سقیفه موجب شد که در حوزه اندیشه سیاسی این نگرش به وجود آید که پیامبر(ص) امر امامت را به مردم واگذار کرده و کسی را بعد از خود به عنوان جانشین منصوب ننموده است. برخی از اندیشمندان اهل سنت آگاهانه و یا ناآگاهانه عملکرد بنیانگذاران سقیفه را معیار قرار داده و در صدد برآمدند حدیث «من کنت مولاه...» را توجیه کنند. البته برخی از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبی به مخالفت رهبری علی(ع) برخاسته و حدیث غدیر را توجیه کرده اند. عده ای نیز با انگیزه های دیگر، ولایت امام علی(ع) را قبول نکردند که باید در جای دیگر بدان پرداخته شود.

بر این اساس مخالفت اهل سنت با امام علی(ع) ریشه و مبنای علمی نداشته و بلکه بر اساس دنیاگرایی و تعصبات مذهبی بوده است.

پی نوشت ها:

1)تفسیر نمونه، ج 5، ص 11 به بعد

) علامه امینی، ج 1، ص 196 ـ 2092

) الدرالمنثور، ج 2، ص 6363

) اسباب النزول، ص 150.4

) شواهد التنزیل، ج 1، ص 1885..

) روح المعانی، ج 6، ص 1726

) فصول المهمه، ص277

) فتح الغدیر، ج 3، ص 578

) المفردات، ص 5709

) النهایه، ج 5، ص 22710

) الصحاح فی لغه العرب، ج 6، ص 252811

) معجم مقایس اللغه، ج 6، ص 14112

) تفسیر نمونه، ج 5، ص 1613

) فروغ ولایت، ص 13514

) تفسیر نمونه، ج 5، ص 1215

) همان 16

) مائده (5) آیة 7017

)تفسیر نمونه، ج 5، ص 1218

) شوری (42) آیة 2319



 

 

پاسخگویی زنده

 

 

لوگوی دوستان

 

 

لینک دوستان

 

با نک پرسش های حدیثی

 

 

 

:: آرشیو ::

:: کل بازدید ها ::

181987

 

::بازدید امروز ::

0

بهمن 1384
اسفند 1384
فروردین 1385
تیر1385
مهر 1385
تابستان 1386
بهار 1386
پاییز 1385

::جستجوی وبلاگ::

 

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::اشتراک::

 

 

::وضعیت من در یاهو::